October 29, 2009

....


خیلی وقته دنبال مفهوم " شادی " می گردم،.... به اون سادگی هم که فکر می کردم نیست ؛
الان چیزی که بیشتر بهش فکرمی کنم مفهوم انرژی و منبع بدست آوردن انرژیه ...
اینکه در طول روز یا هفته یا حتی ماه ، ما از چه چیزایی انرژی می گیریم یا از دست می دیم ؛ یا اینکه باید بگیریم و نمی گیریم!؟!
اینکه چیا واقعاٌ انرژی دهنده هستند ، یا اینکه ما به غلط فکر می کنیم داشتنِ یه سری چیزا به ما انرژی می ده و لازمه احساس خوشبختیه
...
گاهی مطمئن نیستم چی درسته ، چی غلط...
می فهمی چی می گم؟
نمی دونم اصلاً اینهمه تقلا واسه فهمیدن یه سری چیزا لازمه یا همون بهتره مثل 99% آدمها اصلاً فکر نکنی "از کجا آمدم و آمدنم بهر چه بود"؟!؟

October 27, 2009

از فروغ


...
من پشیمان نیستم
قلب من گویی در آن سوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه های باد میراند
او مرا تکرار خواهد کرد
...

October 08, 2009

آدم وتنهایی هاش


دوست نداشتن پائیز بهانه ای شده واسه دوباره سیگار کشیدن و تو نور شومینه به گیتار جیپسی کینگ گوش دادن
دوست نداشتن پائیز بهانه ای شده واسه داشتن حس دلتنگی ؛ حس هایی که دیگه نمی دونم چکارشون کنم
دوست نداشتن پائیز بهانه ای شده واسه دوباره سکوت کردن

روزهای پائیزی


نمی دونم چرا...
اما دلم گرفته...خیلی....
نمی دونم هم چی می خواد ، یا چرا گرفته ...

همین
:(

October 01, 2009

آغاز

دقیقاً حس آدمی رو دارم که از نو دوباره شروع کرده؛ خیلی سخت، تلخ ...اما از نو
تصمیم داشتم دیگه اینجا ننویسم ؛ مثل دفتر خاطراتم که گذاشتمش کنار
مثل خیلی از چیزاهای دیگه که این چند وقت گذاشتم کنار
احساس سبکی می کنم ... اما با درد
دردی که روز به روز کمتر شد ؛ .... اما هنوزهست
و با اینکه هنوز هست ، اما خوبم
بهتراز قبلم
خیلی بهتر
حتماً باید اینهمه درد و می کشیدم تا بی این نفطه برسم
نقطه آغاز
...